شانس چیست و چگونه بوجود می آید ؟
شانس چیست و آیا میتوانیم خوش شانس باشیم ؟ ( chance )مطمئن هستم یکی از بزرگرترین سوالات زندگی هر انسانی در زندگی در مورد معقوله این است که بدانند معنی واقعی شانس یا اقبال چیست و چگونه انسان میتواند خوش شانس شود .
آیا رازی وجود دارد ؟
چرا بعضی ها خوش اقبال هستند و بعضی دیگر بد شانس ؟
به چه دلیلی برخی افراد دست به هرکاری میزنند با شانس و اقبال مواجه میشوند و برخی دیگر نه ؟
برای اینکه بدانیم اقبال چیست و راه های خوش شانس شدن را یاد بگیریم باید معنی و مفهمو م آن را به خوبی متوجه شده و درک کنیم .
شانس چیست ؟
شانس یعنی بخت و اقبال ، شانسی یعنی رویداد و وقایعی که کنترل آن از دست فرد خارج است و بدون قصد و اراده فرد رخ میدهد . حال میخواهد اتفاق یا رویداد بد باشد یا خوب
چگونه خوش شانس شویم ؟
به زعم ما انسان ها ، شانس رویدادی است که کنترلش از دست ما خارج است و ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم که آیا اقبال خوب برای ما رخ میدهد یا نه .
میخواهید بدانید که شانس چیست ؟
به این داستان توجه کنید
روزی مردی کشاورز برای اینکه بتواند شکم زن و بچه اش را سیر کند برای شکار راهی جنگل شد .
قحطی باعث شده بود که نتواند در آن سال کاشت و برداشت مناسبی داشته باشد .
تیروکمانی که در دست داشت به او اعتماد به نفس داده بود و ترس اینکه به جای شکار حیوانات ، خود او توسط گرگ ها و شیر ها شکار شود کمتر بود .
لابلای بوته ها مکان مناسبی برای پنهان شدن بود . مدتی را برای یافتن شکار مناسب انتظار کشید .
ناگهان چشمش به آهویی افتاد که در حال خوردن علف بود . خوشحال شد و هدف را نشانه گرفت .
اولین بارش بود که با چشمانش میدید که شیرها هم برای شکار آهو کمین کرده اند .
ترس تمام وجودش را فرا گرفت .
وقتی یاد گریه های همسرش که به خاطر گرسنگی فرزندانشان بود می افتاد ترس هایش کمتر شده و جسارت بیشتری پیدا میکرد .
با خودش گفت یا مرگ یا زندگی
سعی کرد فاصله اش را با آهو نزدیک تر کند تا تیرش خطا نرود .
وقتی به فاصله چند متری از آهو رسید با تمام قدرت کمان را کشید و توانست آهو را شکار کند .
از شانس و بخت خوب او ، شیرها توانسته بودند در همان لحظه شکار بزرگتری برای خودشان پیدا کنند که این باعث شد از محل استتار کشاورز دور تر بروند .
خوشحال و خندان با شکاری که کرده بود به سمت خانه حرکت کرد .
به خانه که رسید با شکاری که در دست داشت باعث شد اهل خانواده آن شب را جشن بگیرند .
گرسنگی باعث شده بود که حتی نتوانند شب گذشته را به خوبی استراحت کنند .
کشاورز از اینکه توانسته بود خانواده اش را خوشحال کند احساس خوبی داشت .
قبل از اینکه بخوابد با خودش فکر میکرد چقدر خوب میشد که دیگر اهالی روستا نیز میتوانستند ترس شکار شدن توسط شیرها را کنار بگزارند و برای رفع گرسنگی آنها هم برای شکار راهی جنگل شوند .
روز بعد کشاورز پیشنهاد شکار دسته جمعی را به اهالی روستا داد .
به آنها توضیح داد که اگر ترس را کنار گذاشته و به صورت گروهی برای شکار اقدام کنند میتوانند با قدرت و سرعت بیشتری شکار کرده و خشکسالی و قحطی را تا اتمام آن به خوبی پشت سر بگذارند .
برخی از مردم حرف او را پذیرفته و برخی دیگر نیز به خاطر ترس هایی که داشتند ترجیح دادند به شهرهای اطراف
که هنوز دچار قحطی نشده بودند و از وضعیت تجاری خوبی برخوردار بودند مهاجرت کرده و زندگیشان را در آنجا سپری نمایند .
کشاورز که به تازگی الگوی اعتماد به نفس و شجاعت هم شده بود سردسته ی آنها هم بود .
به هر حال جمعیتی متشکل از هفتاد مرد هر روز برای شکار به جنگل میرفتند .
اگر تلاش میکردند میتواتنستند روزانه ده آهو یا بز شکار کنند و آنها را بین خودشان تقسیم کرده تا روزگار سپری شود .
داستان شکار اهالی روستا به سردستگی مرد کشاورز تا پایان سال ادامه داشت .
بالاخره قحطی تمام شد و آنها به سراغ حرفه اصلی شان یعنی کشاورزی پرداختند .
اما این پایان ماجرا نبود
قحطی روستا که به پایان رسید تازه قحطی در جنگل شروع شد
شکار بی رویه و قطع درختان و علفزار باعث شده بود که
برخی حیوانات از جمله شیر ها و گرگ ها غذای کافی برای خوردن نداشته باشند
و به همین دلیل برای پیدا کردن غذا راهی روستاهای اطراف شوند .
حیوانات درنده تر و بی رحم تر از حالت عادی بودند و اگر دستشان به کسی میرسید حتما او را میکشتند .
خوشبختانه ، تنها اتفاقی که افتاد این بود که اغلب گوسفندان طویله های روستاییان توسط حیوانات جنگل شکار شدند
و اهالی روستا در امان ماندند .
خبر حمله شیر ها و گرگ ها به روستا باعث شد تا نیمی از اهالی محله فرار را بر قرار ترجیح دهند تا با سکونت در روستایی دیگر حداقل زنده ماندنشان تضمین شود .
مرد کشاورز که به قهرمان روستا تبدیل شده بود تصمیم گرفت که به تنهای به مبارزه با گرگ ها و شیرها برود .
وقتی به روستای مجاور رسید هیچ اثری از جانوارن ندید .
با خودش فکر کرد که شاید حمله تمام شده
بنابراین تصمیم گرفت که خبر اتمام حمله که درست هم بود را به اهالی برسانند .
بر حسب تجربه از قحطی های گذشته مردم روستا میدانستند که هیچوقت حمله گرگ ها و شیرها دوباره اتفاق نمیفتد .
هیچ حمله ای صورت نگرفت و زندگی در روستای تقریبا خالی از سکنه ادامه پیدا کرد .
شانس
اما یک سوال مهم ؟
خوش شانس ترین فرد روستا چه کسی بود ؟
مرد کشاورز که به قهرمان تبدیل شد
اهالی روستا که به شهرهای مجاور کوچ کردند
خانواده کشاورز که بدون هیچ زحمتی از قحطی نجات پیدا کردند
شیرها و گرگ ها که با شکار گوسفندان روستا از قحطی نجات پیدا کردند
چه کسی میداند که خوش شانس ترین فرد یا گروه داستان کیست ؟
شانس به خودی خود هیچ معنایی ندارد .
ما با توجه به افکار و باورهایی که داریم شانس خوب یا بد را برای خودمان رقم میزنیم .
فرض کنید که شما به جای مرد کشاورز در روستا حضور داشتید
چه تصمیمی میگرفتید ؟
غلبه بر ترس ها یا گرسنگی و آرزوی مرگ
مبارزه با شیرها یا فرار کردن
این تصمیمات ماست که شانس را برای ما بوجود می آورد .
به عنوان مثال :
اگر باور داشته باشید که در پول در آوردن خوش شانس هستید
به خاطر ذهنیتتان مسیرها و راه هایی را میبینید که شما را به سمت کسب پول و ثروت هدایت میکند .
در واقع با با دیدگاه و باورهایی که نسبت به خودمان و اطرافمان داریم شانس خوب یا بد را برای خودمان ایجاد میکنیم .
مطمئنن نمیتوانید حس بزنید که خوش شانس ترین فرد روستا چه کسی است اما در مقاله بعدی به بررسی علمی معقول شانس و خوش شانس شدن میپردازیم .
اگر نمیخواهی مقاله ی راه های خوش شانس شدن را از دست بدهی اینجا کلیک کن
نظر شما در مورد شانس چیست ؟
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.